برای واژهنامه و کتاب لغت، تعاریف مختلفی ارائه شده است که در زیر، برخی از آنها را ذکر می کنیم:
واژهنامهها منابعی اند که به ارائه اطلاعات در باب واژهها، عبارات و اصطلاحات زبان میپردازند.
واژهنامه کتابی است که به توضیح واژه های یک زبان، یا واژهها و اصطلاحات خاص یک رشته یا یک موضوع میپردازد.
واژهنامه به نوعی کتاب مرجع متشکل از تعدادا زیادی مدخل (شناسه) گفته می شود که معمولاً ترتیب الفبایی دارد و به یک یا چند زبان است، که در آن، به ازای یک مدخل، شرح مختصر یا واژگان معادل و اطلاعات متناسب با آن داده میشود. اگر موضوع فرهنگ یا واژه نامه زبان باشد، ان را فرهنگ زبان و اگر موضوع آن تخصصی باشد، آن را فرهنگ تخصصی مینامند.
واژهنامه کتابی است که معانی لغات یک زبان در آن توضیح داده شده باشد. واژه ها به صورت الفبایی مرتب شده اند و معمولاً املا و تلفظ و معنای هر کلمه یاد شده است. فرهنگ لغات در یک رشته خاص، معمولاً حاوی معانی هر واژه است.
اصطلاحنامه، واژهای است که در زبان فارسی معادل واژه انگلیسی Thesaurus به کار رفته است. واژه تزاروس در اصل از زبان یونانی و لاتین گرفته شده و به معنای گنجینه یا خزانه است و اینک به معنای گنجینه لغات به کار می رود.
اصطلاحنامه، از نظر عملکرد، وسیله ای است برای کنترل واژهها و برگرداندن زبان طبیعی مدارک یا نمایه سازان یا استفاده کنندگان به زبان کنترل شده نظام (سیستم)، یعنی زبان اطلاعاتی؛ و از ساختار مجموعه لغات مهار شده و پویایی یک زمینه خاص از دانش بشری است که از لحاظ معنا و نوع مرتبطاند. (لاریجانی، 1381، ص103)
واژهنامه یا فرهنگ لغت یا کتاب لغت، کتابی است که با کلمات یک زبان یا کلمات بعضی موضوعات خاص، پدید آوران خاص و ...... سرو کار دارد. اگرچه تصور می شود که واژهنامه فقط با واژهها سر و کار دارد ولی دامنه پوشش آن اغلب می تواند از این هم فراتر برود.
یک واژهنامه، شامل کلمات یک زبان یا اصطلاحات یک موضوع، حرفه یا پیشه است که بر مبنای نظمی معین، معمولاً الفبایی، مرتب می شود و معانی، تلفظ، هجی، تعداد بخشهای کلمه، کاربرد و ..... کلمات را ارائه می کند. بنابراین واژه نامه به کلمه مربوط میشود. تفاوت اصلی بین واژهنامه و دایرةالمعارف این است که واژهنامه، واژهها را توصیف می کند و دایرةالمعارف اطلاعات کلی درباره موضوعها را فراهم میآورد. (بیگدلی، 1387، ص19)
واژهنامهها منابعی هستند که به ارائه اطلاعاتی در باب واژهها، عبارات و اصطلاحات زبان میپردازند. با داشتن املای یک واژه و ترتیب الفبایی حروف یک زبان، می توان به اطلاعات دلخواه دست یافت. (مهراد، 1367، ص83)
در ادبیات فارسی عنصری، بلخی و فردوسی طوسی از لغت فرهنگ به مفهوم دانش و هنر بهره جستهاند چنانکه در شاهنامه مذکور است: «بیاموخت فرهنگ و شد پر منش». سپس معنای فرهنگ در رویارویی با تمدن غربی گسترش یافت، ولی نه در مقابل مفاهیم نخستین، بلکه در خصوص رشتههای متنوع علوم انسانی مانند ادبیات و جامعه شناسی معانی ویژهای یافت. (شعبانی، 1378، ص151)
در زبان فارسی ((واژه نامه))، ((لغتنامه))، ((فرهنگ)) و ((کتاب لغت)) به صورت هم معنا به کار می روند (لاریجانی، 1381، ص103). در زبان عربی نیز در مقابل فرهنگ و کتاب لغت چند اصطلاح مرسوم است: کتاب اللغه، قاموس و معجم بیشتر از مترادفات دیگر معمول است. همچنین در زبان عرب، کلمه قاموس موجز اقیانوس است که اصل ان از زبان یونانی اکیانوس بوده و سپس به این زبان داخل شده است. در هیئت نجوم بطلمیوسی به کره زمین، قاموس المحیط اطلاق کرده اند که مقصود احاطه بر کل زمین می باشد، سپس مصنفان چندی از قاموس به معنای کتاب محیط بر لغات بهره جستند. (شعبانی، 1378، ص151)
در انتخاب معادل هایی برای کلمه فرهنگ در زبان انگلیسی نیز این کلمات به چشم می خورد:
(لاریجانی، 1381، ص103)Dictionary, Glossary,Vocabulary,Terminogy, Lexicon, Thesaurus (Thesauri), ….