چارچوب مسائل نحوی، لغوی و عروضی از ابتدای استقرار دین اسلام شایان توجه بوده است. چنانکه منقول است که ابوالاسود دوئلی (متوفی 69 هـ . ق) مبادی و مقدمات نحو را به اشارت و تحت نظر حضرت امیر المؤمنین علی (ع) وضع کرد و مورخان را ذکر است که نحو عربی و دستور زبان تازی را ابوالاسود پیش از سال چهل هجری قمری مدون ساخت.
در همان دوره که کار ابتدایی گردآوری واژهها و باب بهرهجویی از آنها تداوم داشت، یکی از بزرگان این قسم دانش موسوم خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی 175 هـ . ق) عمر خود را صرف پیشرفت این علم نمود. خلیل، نخستین کتاب لغت این زبان را به نام کتاب العین تألیف و تدوین کرد. خلیل در آرایش فرهنگ خود بدعتی را بر اساس طرح صوتی بنا کرد و کوشید که طرح کلام را مبتنی بر قریب المخرج بودن حروف تنظیم کند. یعنی در زبان ساده تر، طبقه بندی حروف الفبا بر اساس جایگاه تولید آنها از بن حلق تا لبها استوار نوشته شود. خلیل کار را با ریشه های واژگان آغاز کرد. سپس ریشه ها را بر حسب شماره حروف به دسته های دو حرفی، سه حرفی تا پنج حرفی طبقه بندی کرده و آرایشی منظم برای لغات قائل شده است.
ادامه مطلب ...واژهنامهها را میتوان از دیدگاههای مختلف به شیوههای گوناگون دسته بندی کرد.
الف) از نظر گستره: 1) فرهنگهای مفصل، 2) فرهنگهای مختصر.
ب) از نظر شمول: 1) فرهنگهای عمومی، 2) فرهنگهای اختصاصی (بیگدلی، 1387، ص20).
هرگاه فرهنگی بدون توجه به عوامل زمانی و تاریخی و یا موضوعی، واژگان یک زبان را خواه به صورت مختصر یا مفصل در بر بگیرد، آن را یک فرهنگ عمومی محسوب می کنیم (بیگدلی، به نقل از مرادی، 1387، ص20). واژهنامههای عمومی زبان یا لغتنامهها، از نوع واژهنامههای عمومی و جامعیاند که هیچ محدودیت رشتهای ندارند و عمدتاً به شرح کلمات و اصطلاحات زبان توجه دارند که شامل معنی ساده واژه یا اصطلاح، املای درست، تلفظ صحیح، هویت دستوری و گاه همراه با متضادها و مترادف هاست. (لاریجانی، 1381، ص104)
اگر فرهنگ نویس در تهیه و گردآوری فرهنگ، عواملی مانند زمان یا دوره خاص، لهجهها و گویشها، یا موضوعات علمی را مد نظر داشتهباشد، حاصل کار او فرهنگ اختصاصی خواهدبود (بیگدلی، به نقل از مرادی، 1387، ص20).
ج) از نظر سطح: 1) فرهنگهای بزرگسالان، 2) فرهنگهای کودکان.
د) از نظر زبان: 1) فرهنگهای یک زبانی، 2) فرهنگهای دو یا چند زبانه (مرادی، 1374، ص179).
برای واژهنامه و کتاب لغت، تعاریف مختلفی ارائه شده است که در زیر، برخی از آنها را ذکر می کنیم:
واژهنامهها منابعی اند که به ارائه اطلاعات در باب واژهها، عبارات و اصطلاحات زبان میپردازند.
واژهنامه کتابی است که به توضیح واژه های یک زبان، یا واژهها و اصطلاحات خاص یک رشته یا یک موضوع میپردازد.
واژهنامه به نوعی کتاب مرجع متشکل از تعدادا زیادی مدخل (شناسه) گفته می شود که معمولاً ترتیب الفبایی دارد و به یک یا چند زبان است، که در آن، به ازای یک مدخل، شرح مختصر یا واژگان معادل و اطلاعات متناسب با آن داده میشود. اگر موضوع فرهنگ یا واژه نامه زبان باشد، ان را فرهنگ زبان و اگر موضوع آن تخصصی باشد، آن را فرهنگ تخصصی مینامند.
واژهنامه کتابی است که معانی لغات یک زبان در آن توضیح داده شده باشد. واژه ها به صورت الفبایی مرتب شده اند و معمولاً املا و تلفظ و معنای هر کلمه یاد شده است. فرهنگ لغات در یک رشته خاص، معمولاً حاوی معانی هر واژه است.
اصطلاحنامه، واژهای است که در زبان فارسی معادل واژه انگلیسی Thesaurus به کار رفته است. واژه تزاروس در اصل از زبان یونانی و لاتین گرفته شده و به معنای گنجینه یا خزانه است و اینک به معنای گنجینه لغات به کار می رود.
اصطلاحنامه، از نظر عملکرد، وسیله ای است برای کنترل واژهها و برگرداندن زبان طبیعی مدارک یا نمایه سازان یا استفاده کنندگان به زبان کنترل شده نظام (سیستم)، یعنی زبان اطلاعاتی؛ و از ساختار مجموعه لغات مهار شده و پویایی یک زمینه خاص از دانش بشری است که از لحاظ معنا و نوع مرتبطاند. (لاریجانی، 1381، ص103)
واژهنامه یا فرهنگ لغت یا کتاب لغت، کتابی است که با کلمات یک زبان یا کلمات بعضی موضوعات خاص، پدید آوران خاص و ...... سرو کار دارد. اگرچه تصور می شود که واژهنامه فقط با واژهها سر و کار دارد ولی دامنه پوشش آن اغلب می تواند از این هم فراتر برود.
یک واژهنامه، شامل کلمات یک زبان یا اصطلاحات یک موضوع، حرفه یا پیشه است که بر مبنای نظمی معین، معمولاً الفبایی، مرتب می شود و معانی، تلفظ، هجی، تعداد بخشهای کلمه، کاربرد و ..... کلمات را ارائه می کند. بنابراین واژه نامه به کلمه مربوط میشود. تفاوت اصلی بین واژهنامه و دایرةالمعارف این است که واژهنامه، واژهها را توصیف می کند و دایرةالمعارف اطلاعات کلی درباره موضوعها را فراهم میآورد. (بیگدلی، 1387، ص19)
واژهنامهها منابعی هستند که به ارائه اطلاعاتی در باب واژهها، عبارات و اصطلاحات زبان میپردازند. با داشتن املای یک واژه و ترتیب الفبایی حروف یک زبان، می توان به اطلاعات دلخواه دست یافت. (مهراد، 1367، ص83)
در ادبیات فارسی عنصری، بلخی و فردوسی طوسی از لغت فرهنگ به مفهوم دانش و هنر بهره جستهاند چنانکه در شاهنامه مذکور است: «بیاموخت فرهنگ و شد پر منش». سپس معنای فرهنگ در رویارویی با تمدن غربی گسترش یافت، ولی نه در مقابل مفاهیم نخستین، بلکه در خصوص رشتههای متنوع علوم انسانی مانند ادبیات و جامعه شناسی معانی ویژهای یافت. (شعبانی، 1378، ص151)
در زبان فارسی ((واژه نامه))، ((لغتنامه))، ((فرهنگ)) و ((کتاب لغت)) به صورت هم معنا به کار می روند (لاریجانی، 1381، ص103). در زبان عربی نیز در مقابل فرهنگ و کتاب لغت چند اصطلاح مرسوم است: کتاب اللغه، قاموس و معجم بیشتر از مترادفات دیگر معمول است. همچنین در زبان عرب، کلمه قاموس موجز اقیانوس است که اصل ان از زبان یونانی اکیانوس بوده و سپس به این زبان داخل شده است. در هیئت نجوم بطلمیوسی به کره زمین، قاموس المحیط اطلاق کرده اند که مقصود احاطه بر کل زمین می باشد، سپس مصنفان چندی از قاموس به معنای کتاب محیط بر لغات بهره جستند. (شعبانی، 1378، ص151)
در انتخاب معادل هایی برای کلمه فرهنگ در زبان انگلیسی نیز این کلمات به چشم می خورد:
(لاریجانی، 1381، ص103)Dictionary, Glossary,Vocabulary,Terminogy, Lexicon, Thesaurus (Thesauri), ….